صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

صدفی نمک خونه

عروسی رفتن صدفی

دیشب بعد از ماه ها بالاخره یه عروسی دعوت شدیم.عروسی برادر عمو مسعود. اما از روز قبل دخمل مامان سرماخورده و آب مماخش میاد.مجبور شدم لباس گرم ببوشونمت تا بیشتر سرما نخوری. خیلی زئد رسیدیم به تالار.اولین عروسی دعوت شدیم که آناجون نیستن. تو اتاق برو که رسیدیم مثل یه خانم ناز وایستادی تا من آماده شدم.بعد لباسای شما رو در آوردمو با هم از بله ها آروم اومدیم بایین. عمه جون تا ما رو دیدن اومدنو باهامون خوش و بش کردن.رفتیم دور یه میز نشستیم. اما خوشگل و رقاص مامان از همون اول که سن رقص و نورای رنگی و دود رو دیدی انگشت منو چسبیده بودی که بیلیم نانای.هر چی میگفتم مامانی داماد هست من نمیتونم بیام گوش نمیدادی .حسابی غر تو کمرت گیر کرده بود....
29 آبان 1390

بعداز ظهر جمعه

امروز بعدازظهر قرار بود خاله خورشید(خاله ی من)همراه شو شو جان تشریف بیارن منزل ما.منم از آنا جونو بدر جونو خاله جونا خواستم تا اونام بیان. طفلی خاله نسترن که حسابی درگیر اثاث کشین نیومدن.اما بقیه ما رو خوشحال کردن. فسقلیه من !با اینکه امروز از صبح یخورده آبریزش بینی داشتی و یه کوچولو سرماخوردی اما ماشاالله خوب مجلسو رو انگشتت میچرخونی. هر کاری دوست داشتی کردی.بابایی رو مجبور کردی تا برات نانای بذاره و بعد مدام دست بدرجونو میگرفتی که بدر باشین.بنده خدا بدرجونو نمیذاشتی بشینن. خاله جونو عموسعید میخواستن برن خونه ی مادر شوشو یه سری بزنن خواستن تا جنابعالی هم همراهیشون کنی.تو هم که از خدا خواسته سریع گفتی بیریم. با کلی فیلم لباس تنت کر...
28 آبان 1390

عیدی خاله جون با سلیقه

دیشب برای عید غدیر رفتیم خونه ی خاله نوشین جون. بازم مثل همیشه خاله جونو عمو سعید شما دوتا وروجکو تحویل گرفتنو هدیه ی خیلی قشنگی بهتون دادن. خاله جون هر سال به مهموناشون هدایای قشنگ و با سلیقه ای میدن .امسالم برای ما بزرگا این هدیه  ها رو دادن .یه جعبه ی زیبا با یه سکه ی 500 تومنی (امسال اتفاقی زن عمو جونم عین جعبه ی خاله جونو دادن با یه قرآن کوچیک داخلش.) و یه باکت بول زیبا به دادا هم یه cdکارتون که مورد علاقش بودو دادن.ممنون خاله جون مهربون ...
25 آبان 1390

خرید شب عید

باز هم مثل همیشه مامان جون من  تا دقیقه ی ٩٠ دنبال خریدم.با اینکه زود به فکر میافتم اما همیشه کارام تا لحظه ی آخر طول میکشه. به خاطر عید غدیر می خواستم واست لباس بخرم. صدف جونم عید غدیر به قول معروف عید سیداست .باید بریم دیدن هر کسی که سیده.تو فامیل مام که زن عمو جون من و عمو سعید (شوهر خاله نوشین جون )سیدن. خلاصه شب عید با اینکه هوا خیلی خیلی سرد بود بابایی طفلکو مجبور کردم بریم خرید البته خود بابایی هم کابشن لازم داشت. بعد از کلی چرخیدن تو مغازه ها و طبقات کیان سنترو بالا و بایین رفتن بالاخره یه بیراهن بافت برات بیدا کردم .یه بالتوی خوشگلم که عمه جون زحمت کشیدنو برات دوختن. اما بابایی و دادا بی نتیجه موندن .البته یه بالتوی خ...
25 آبان 1390

بدون عنوان

اگر خلق عالم علی را می شناختند ، دوستش میداشتند و اگر خلق عالم علی را دوست میداشتند ، جهنم آفریده نمیشد.عید بر عاشقان مبارک. ...
23 آبان 1390

فضیلت روز جمعه

جمعه نام یکی از روزهای هفته است که در دوران جاهلیت آن را عروبه می‌نامیدند و می‌گویند نخستین کسی که آن را جمعه نامید، کعب بن لوی بن غالب ،‌ یکی از اجداد پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، بود. در میان ایام هفته، شب و روز جمعه فضیلت و برتری ویژه‌ای دارد. از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که روز جمعه سرور روزهاست، و بر روزهای عید قربان و عید فطر نیز برتری دارد. در ساعاتی از روز جمعه، بنده هر چیزی از خدا بخواهد، خداوند به وی عطا می‌کند. تمامی ملائکه مقرب، آسمان، زمین، کوه و دشت و دریا و باد در این روز بیمناک‌اند که قیامت برپا گردد. رسول خدا فرمود: بهترین روزی که خورشید بر آن می&z...
20 آبان 1390

جملاتی که ممنوع اند !

بعضی مواقع، ما ابتدا صحبت می کنیم و بعد در باره آنچه گفته ایم به تفکر می پردازیم. در حالی که به عنوان پدر و مادر، باید به یاد داشته باشیم که کودکان گفته های ما را خیلی جدی می گیرند و اغلب به آن بها می دهند، حتی وقتی که ما منظور خاصی از گفتن آن مطالب نداریم. کافی است که ببینیم گفته های پدران و مادران تا چه اندازه روی ما تأثیرگذار بوده است. دوستانی را می شناسیم که آنچه را والدینشان 20 سال پیش به آنها گفته اند چه خوب و چه بد، به یاد دارند. ما باید مواظب تأثیر گفته هایمان روی کودکان باشیم. انتخاب کلمات بسیار مهم است. قدرت آنها در ساختن، تشویق کردن و مقتدر کردن بسیار زیاد است و برعکس، می تواند مخرب و تضعیف کننده بچه ها باشد. در ادامه این یادد...
17 آبان 1390

اولین برف زمستون

امروز صبح که از خواب بیدار شدم مثل همیشه اول رفتم سراغ بنجره و برده رو زدم کنار. وااااااای گلکم برف میاد برف. اولین برف زمستونی سال 90. با اینکه سرما رو دوست ندارم و از سر خوردنای تو برف اصلا خوشم نمیاد اما دیدن هوای برفی و برفی که رو درختا نشسته قشنگه. یادش بخیر روزهای برفی که میخواستیم بریم مدرسه.یادش بخیر صدای "برف انداز" که با یه بارو رو دوشش تو کوچه ها می چرخیدو داد میزد " برف انداز ". یادش بخیر اون تبه های برفی که جلوی هر خونه ایی درست میشد.یادش بخیر بچه گیا یادش بخیر ...... 
17 آبان 1390

بدون عنوان

عید قربان، عید ذبح میوه ی دل ابراهیم و ایثار سبز اسماعیل، عید بر آمدن انسانی نو از خویشتن خویش، عید رهیدگی از اسارت نفس، عید لبیک به دعوت حق بر شما مبارک   ...
17 آبان 1390

افسوس

امروز چند تا مدل کت و دامن گذاشتم تو ولاگ تا هم خاله نوشین جون ببینه هم برای دخملم یادگاری بمونه که وقتی کوجولو بود چه لباسایی مد بود اما متاسفانه بابایی از اداره تماس گرفت که رفتم تو وبلاگ صدف اما مدلا باز نمیشه منم هر کاری کردم نتونستم موفق بشم تا عکسا دیده شن س حذفشون کردم.اففففففففففففسوووووووووووس ...
15 آبان 1390